جدول جو
جدول جو

معنی قصابی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قصابی کردن
(رَءْیْ دَ)
به شغل قصابی پرداختن. رجوع به قصاب شود
لغت نامه دهخدا
قصابی کردن
ذبحٌ
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قصابی کردن
Butcher
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قصابی کردن
boucher
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
قصابی کردن
肉屋を経営する
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
قصابی کردن
slager
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
قصابی کردن
мясник
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
قصابی کردن
metzger
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
قصابی کردن
rzeźnik
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
قصابی کردن
м'ясник
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
قصابی کردن
carnicería
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
قصابی کردن
macellaio
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
قصابی کردن
कसाई करना
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
قصابی کردن
kasaplık yapmak
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
قصابی کردن
menyembelih
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
قصابی کردن
정육점을 하다
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
قصابی کردن
לשחוט
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
قصابی کردن
屠夫
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
قصابی کردن
قصاب ہونا
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
قصابی کردن
মাংস বিক্রেতা
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
قصابی کردن
เชือด
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
قصابی کردن
açougueiro
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قصابی کردن
mchinjaji
تصویری از قصابی کردن
تصویر قصابی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصارت کردن
تصویر قصارت کردن
شستن، شستشو دادن، برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(فُ وَ دَ)
وصف بسیار کردن
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ مَ گَ تَ)
شتابیدن. به طور عجله و به زودی کاری کردن. (از ناظم الاطباء). ادلیلاء. اغتلا. اهرماع. اهناف. تقرﱡب. تهنیف. شغشغه. قطربه. کنهفه. ململه. نقث: تلمز، شتابی کردن در رفتار. اجهاد، شتابی کردن پیری و بسیار گردیدن آن. ادرنفاق، شتابی کردن در رفتار. اهباذ، شتابی کردن در رفتن و پریدن. اهذاب، شتابی کردن در دویدن و پریدن و در سخن. تمطر، شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن. اقبان، شتابی کردن در دویدن بی ترس و بیم. طأطاءه، شتابی کردن در خرج مال. فصفصه، شتابی کردن در کلام. کفیت. کفات. کفتان و کفت، شتابی کردن مرغ در پریدن و دویدن. مهابذه، شتابی کردن در رفتن و پریدن. هتهه، شتابی کردن در سخن. هطهطه، شتابی کردن در رفتار و کار. هکف، شتابی کردن در رفتن یا در دویدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ دَ)
ویرانی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
خرابی کند مرد شمشیرزن
نه چندانکه آه دل پیرزن.
سعدی (بوستان).
، بی تابی کردن. ناشکیب بودن:
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما.
حافظ.
، کثافت کردن. آلودن. نجس کردن شلوار یا بستر یا جز آن. ریدن.
- امثال:
اجل سگ را می رسد، چون بمسجد می رود خرابی می کند
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
به هدف خوردن. به نشانه رسیدن تیر و جز آن. رسیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافی کردن
تصویر صافی کردن
صاف کردن تصفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصافی کردن
تصویر وصافی کردن
توصیف بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصالی کردن
تصویر وصالی کردن
وصله کردن، پینه دوزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شستن شستشو دادن شستن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد. (حافظ 90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصابت کردن
تصویر اصابت کردن
به هدف خوردن، به نشانه رسیدن تیر و قرعه به او اصابت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
((کَ دَ))
درهم و برهم کردن، دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین