شتابیدن. به طور عجله و به زودی کاری کردن. (از ناظم الاطباء). ادلیلاء. اغتلا. اهرماع. اهناف. تقرﱡب. تهنیف. شغشغه. قطربه. کنهفه. ململه. نقث: تلمز، شتابی کردن در رفتار. اجهاد، شتابی کردن پیری و بسیار گردیدن آن. ادرنفاق، شتابی کردن در رفتار. اهباذ، شتابی کردن در رفتن و پریدن. اهذاب، شتابی کردن در دویدن و پریدن و در سخن. تمطر، شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن. اقبان، شتابی کردن در دویدن بی ترس و بیم. طأطاءه، شتابی کردن در خرج مال. فصفصه، شتابی کردن در کلام. کفیت. کفات. کفتان و کفت، شتابی کردن مرغ در پریدن و دویدن. مهابذه، شتابی کردن در رفتن و پریدن. هتهه، شتابی کردن در سخن. هطهطه، شتابی کردن در رفتار و کار. هکف، شتابی کردن در رفتن یا در دویدن. (منتهی الارب)
شتابیدن. به طور عجله و به زودی کاری کردن. (از ناظم الاطباء). اِدلیلاء. اِغتِلا. اِهرِماع. اِهناف. تَقَرﱡب. تَهنیف. شَغشَغَه. قَطرَبَه. کَنهَفَه. مَلمَلَه. نَقث: تَلَمُز، شتابی کردن در رفتار. اِجهاد، شتابی کردن پیری و بسیار گردیدن آن. اِدرِنفاق، شتابی کردن در رفتار. اِهباذ، شتابی کردن در رفتن و پریدن. اِهذاب، شتابی کردن در دویدن و پریدن و در سخن. تَمَطُر، شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن. اِقبان، شتابی کردن در دویدن بی ترس و بیم. طَأطَاءَه، شتابی کردن در خرج مال. فَصفَصَه، شتابی کردن در کلام. کَفیت. کِفات. کِفتان و کَفت، شتابی کردن مرغ در پریدن و دویدن. مُهابَذَه، شتابی کردن در رفتن و پریدن. هَتهَهَ، شتابی کردن در سخن. هَطهَطَه، شتابی کردن در رفتار و کار. هَکَف، شتابی کردن در رفتن یا در دویدن. (منتهی الارب)
ویرانی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : خرابی کند مرد شمشیرزن نه چندانکه آه دل پیرزن. سعدی (بوستان). ، بی تابی کردن. ناشکیب بودن: دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما. حافظ. ، کثافت کردن. آلودن. نجس کردن شلوار یا بستر یا جز آن. ریدن. - امثال: اجل سگ را می رسد، چون بمسجد می رود خرابی می کند
ویرانی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : خرابی کند مرد شمشیرزن نه چندانکه آه دل پیرزن. سعدی (بوستان). ، بی تابی کردن. ناشکیب بودن: دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما. حافظ. ، کثافت کردن. آلودن. نجس کردن شلوار یا بستر یا جز آن. ریدن. - امثال: اجل سگ را می رسد، چون بمسجد می رود خرابی می کند